گروه سیاسی –خبرگزاری صابرین نیوز–علی مزروعی: “به اندازه کافی حرف زدی گفتن”، هل دادن و ادای زلنسکی را در آوردن تنها گوشهای از یک مکالمه تحقیر آمیز بین ترامپ و معاونش دیونس با زلنسکی رئیس جمهور اوکراین است. ترامپ زلنسکی را که پیش از این احمق و دیکتاتورش خوانده بود مقابل خود در اتاق بیضی کاخ سفید نشاند تا در مقابل چشم دوربینهای رسانهای آتش بس را به او تحمیل کند. در این دیدار دیونس به زلنسکی دستور میدهد که از آمریکا تشکر کند. تشکری که البته در عمل ترامپ آن را اینگونه معنی کرده است که اوکراین باید 500 میلیارد دلار از معادن خود را برای جبران هزینه کمکهای نظامی در اختیار آمریکا قرار دهد.
شاید اگر زلنسکی مسیر اعتماد صرف به آمریکا را از پهلوی کپی نمیکرد و به جای تعریف و تمجید از دولت آمریکا ماهیت تاریخی آن را لحاظ میکرد، امروز رئیسجمهور آمریکا در مورد بیکفایت و احمق بودنش کمی محتاطانهتر صحبت میکرد. تجربه تاریخی همه تکیه کنندگان به آمریکا اکنون دلیل خوبی برای اثبات ایده شکست خورده ارتباط با آمریکاست. زلنسکی به جای تکیه به مردم خودش تصمیم گرفت همان مسیری را برود که روزی قذافی، صدام، عرفات و مصدق و مرسی و بعضی دیگر رفته بودند و نهایتاً هم سرشان را یا به بیابان تبعید گذاشتند یا به چوبه دار سپردند.
تنها میمیرید
زمانی که بایدن خطاب به زلنسکی گفت «هرگز تنها نمیمانید» و کنگره تحت سیطره جمهوریخواهان نیز برای او ایستاده دست زدند، دلقک اوکراینی حتی فکرش را هم نمیکرد که همه اینها یک بازی است و به جای میلیاردها دلاری که دریافت کرده قرار است معادنش توسط ترامپ گروگان گرفته شود، برای همین هم اردیبهشتماه امسال پس از تصویب بسته کمک 95 میلیارد دلاری به اوکراین، اسرائیل و تایوان توسط مجلس نمایندگان آمریکا، زلنسکی این تصمیم را «هدایت تاریخ به سوی مسیر درست» خواند و اظهار داشت: «مادامی که آمریکا پشتیبان دموکراسی باشد، آزادی شکست نخواهد خورد.»
زلنسکی در حالی خود را مستأصل در مقابل ترامپ میبیند که پیش از این تملقگویی در مورد ترامپ را از حد گذرانده بود. او در دوره اول ریاستجمهوری ترامپ در حاشیه نشست سازمان ملل در نیویورک با ترامپ دیدار کرده و زبان به تملقگویی از او میگشاید. زلنسکی در مورد پیروزیاش در انتخابات در این دیدار میگوید که او از ترامپ آموخته است که چگونه در انتخابات پیروز شود. زلنسکی همچنین پس از آنکه ترامپ به او میگوید آمریکا بیشتر از متحدان اروپایی حامی اوکراین بوده، اینگونه او را تأیید میکند:«نه تنها 100 درصد بلکه 1000 درصد حق باشماست.»
حالا اما دموکراسی مورد تأیید زلنسکی تیغ تیزش را به سمت او گرفته و ترامپ در شو تبلیغاتی شب گذشته رئیس جمهور اوکراین را بابت اینکه در پنسیلوانیا کمپین تبلیغاتی بایدن را حمایت کرده مواخذه میکند و معاونش هم تاکید میکند که این یعنی تو از رئیس جمهور(متشکر نیستی). ترامپ نیز برای اینکه توقعش برای مورد سپاس قرار گرفتن را گوشرد کرده باشد میگوید:«اوباما به شما پتو داد اما من سرنیزه دادم» دموکراسی مورد حمایت اوکراین بدجوری خرش را گرفته است. حضور در کمپین دموکراتها اکنون زلنسکی را بین یک دوگانه باخت باخت قرار داده است. یا 500 میلیارد دلار از معادن فلزهای کمیاب را میدهد و یا تنها در مقابل روسیه جنگیده و خاک بیشتری را تقدیم روسیه میکند؛ بیشتر از یک چهارمی که تاکنون واگذار کرده است.
دلیل: تجربه
رهبر انقلاب 19 بهمن امسال در دیدار با همافران نیروی هوایی پس از آنکه ترامپ یک یادداشت اجرایی جدید باهدف اعمال تحریم و خلع سلاح ایران منتشر کرد تاکید کردند که:«از مذاکرهی با آمریکا هیچ مشکلی حل نمیشود. دلیل: تجربه.» ایشان در این بخش از بیاناتشان که به نوعی پاسخ به مطالبه برخی گروههای سیاسی برای مذاکره با ترامپ نیز تلقی میشود متذکر شدند:«از مذاکرهی با آمریکا هیچ مشکلی حل نمیشود. دلیل: تجربه. ما در دههی 90 نشستیم حدود دو سال با آمریکا مذاکره کردیم… یک معاهدهای هم تشکیل شد… همین شخصی که حالا الان سر کار است، این معاهده را پاره کرد… امتیاز دادیم، کوتاه آمدیم، امّا نتیجهای را که مقصودمان بود به دست نیاوردیم… با یک چنین دولتی مذاکره نباید کرد؛ مذاکره کردن عاقلانه نیست، هوشمندانه نیست، شرافتمندانه نیست.» امروز اوکراین نیز در ویترین تجربیات تاریخی در کنار دهها تجربه دیگر از سرنوشت کسانی قرار گرفت که برای تامین منافع خود به آمریکا دلبسته بودند و نهایتا به گورستان تاریخ فرستاده شدند.
برخی شخصیتهای سیاسی ایران اما بدون توجه به تجربیات تاریخی ایده حل مسائل با آمریکا را مطرح میکنند. در 26 دی 1376، محمد خاتمی در یک گفتوگوی تاریخی با شبکه CNN آمریکا شرکت کرد. این اولین بار پس از انقلاب بود که یک رئیسجمهور ایران مستقیماً با رسانهای آمریکایی صحبت میکرد. خاتمی در این مصاحبه از «گفتوگوی تمدنها» بهعنوان جایگزین برخورد تمدنها سخن گفت در سال 1381 (2003)، پس از حمله آمریکا به عراق، دولت خاتمی یک پیشنهاد محرمانه از طریق سوئیس برای دولت جورج بوش ارسال کرد. این پیشنهاد، شامل آمادگی ایران برای مذاکره درباره همه مسائل مورد اختلاف با آمریکا (از جمله برنامه هستهای، روابط دیپلماتیک، و حمایت از گروههای مقاومت منطقهای) در ازای لغو تحریمها و عادیسازی روابط بود. اما دولت بوش این پیشنهاد را رد کرد و حتی ایران را «محور شرارت» خواند.
با وجود چنین عبرتی دولت روحانی یک بار دیگر با ایده مذاکره روی کار آمد و تجربهای شکست خورده از خود برجای گذاشت. درحالی که پس از امضای برجام آمریکا آن را پاره کرد و کشورهای غربی نیز به تعهدات خود پایبند نماندند ایران با تصویب قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریمها دولت را مکلف کرد که تا جلو زیان بیشتر ملت را گرفته و اقدامات تقابلی را در دستور کار قرار دهد. علی رغم حمایت رهبر انقلاب از این قانون که منجر به حفظ خطوط قرمز ایران میشد حسن روحانی رئیس جمهور وقت که مذاکره با آمریکا را دال مرکزی گفتمان دولتش قرار داده بود این قانون را مانع رفع تحریم توصیف کرده بود تا به این ترتیب برای شکست ایده دولت داری خود مقصری پیدا کند. رویکرد غیرمسئولانهای که ظریف وزیرخاجه پر سر و صدای او نیز همان را تداوم داد. این مواجه نشان میدهد که اگر تدبیر رهبر انقلاب نمیبود احتمالا برخی افراد همان آینده شکست خورده عرفات و قذافی را برای ایران نیز رقم میزدند.
خاورمیانه پراست از تجربههای اوکراینی
وضعیتی که اکنون اوکراین در آن گرفتارشده عبرت خوبی برای سایر ملتهای مختلف است که برای تامین منافعشان باید به خود تکیه کنند نه بیگانگانی که منافع خود را همیشه اصل قرار میدهند بر سر منافع سایر کشورها قمار میکنند. این عبرت را که توییتر کاخ سفید نیز شب گذشته با انتشار عبارت «اول آمریکا» در واکنش به مشاجره اتاق بیضی منتشر کرد رهبر انقلاب 3 سال پیش متذکر شده بودند:«عبرت اول در قضیه اوکراین، این است که پشتیبانی قدرت های غربی از کشورها و دولت هایی که دست نشانده آنها هستند، یک سراب است، واقعیت ندارد؛ این را همه ی دولت ها بدانند. آن دولت هایی که پشت گرمی شان به آمریکا و به اروپا است، ببینند وضع امروز اوکراین و دیروز افغانستان را.»
تجربه شکستخورده رهبرانی مانند یاسر عرفات، صدام حسین، معمر قذافی و محمد مصدق در اعتماد به آمریکا، نمونهای از سیاست همیشگی واشنگتن در خلع سلاح متحدان خود و سپس پشت کردن به آنها پس از تأمین منافع خود است. این رهبران، هرکدام به نحوی تلاش کردند تا از حمایت آمریکا در برابر دشمنان خود بهره ببرند، اما در نهایت، پس از آنکه واشنگتن به هدفهایش رسید، آنها را کنار زد و در برخی موارد حتی مستقیماً علیهشان اقدام کرد.
یاسر عرفات، رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف)، سالها به دنبال به رسمیت شناخته شدن فلسطین در سطح بینالمللی بود. آمریکا ابتدا او را بهعنوان یک رهبر جدی در روند مذاکرات صلح پذیرفت، بهویژه در توافقات اسلو که منجر به برخی امتیازات فلسطینیها شد. اما در ادامه، آمریکا بهتدریج از حمایت عرفات دست کشید. با خلع سلاح تدریجی نیروهای فلسطینی در قالب توافقهای صلح، آمریکا دیگر نیازی به عرفات نداشت و حتی پس از آغاز انتفاضه دوم در سال 2000، او را بهعنوان یک مانع بر سر راه صلح معرفی کرد. در نهایت، آمریکا نهتنها عرفات را کنار گذاشت، بلکه او را در محاصره اسرائیل رها کرد تا جایی که در سال 2004 در شرایط مشکوکی درگذشت.
در دوران جنگ ایران و عراق، نیز آمریکا به شکل مستقیم از صدام حسین حمایت میکرد. این حمایت شامل کمکهای اطلاعاتی و تسلیحاتی بود. اما زمانی که جنگ به پایان رسید و عراق ضعیفتر شد، آمریکا دیگر به حضور یک رهبر قدرتمند مانند صدام نیازی نداشت. صدام که گمان میکرد همچنان مورد حمایت آمریکا است، به کویت حمله کرد، اما این بهانهای شد تا واشنگتن علیه او اقدام کند. در سال 2003، آمریکا با ادعای وجود تسلیحات کشتار جمعی به عراق حمله کرد.
معمر قذافی، رهبر لیبی، نیز تجربه مشابهی داشت. قذافی پس از سالها ضدیت با غرب، در دهه 2000 به سمت آشتی با ایالات متحده حرکت کرد. او در تلاش برای بازسازی روابط با آمریکا و کاهش تنشها، برنامه هستهای خود را متوقف کرد و اقدامات بیشتری برای همکاری با غرب انجام داد. اما زمانی که وضعیت سیاسی داخلی لیبی متزلزل شد و قذافی در برابر انقلابهای داخلی قرار گرفت، ایالات متحده و ناتو به سرعت از او فاصله گرفتند و با مداخله نظامی در لیبی، رژیم او را سرنگون کردند. این حرکت بهطور آشکار نشان داد که وقتی آمریکا به منافع خود دست پیدا میکند، از همکاری با دیکتاتورهایی مانند قذافی نیز عقبنشینی میکند.
تجربه افغانستان نیز نمونه دیگری از رفتار ایالات متحده در تغییر سیاستها و پشت کردن به متحدان است. آمریکا در سال 2001 پس از حملات 11 سپتامبر، به بهانه مقابله با طالبان و تروریسم، به افغانستان حمله کرد و این کشور را تحت اشغال خود درآورد. در طول دو دهه حضور نظامی، ایالات متحده با حمایت مالی و نظامی از دولت افغانستان و نیروهای امنیتی این کشور، در تلاش بود تا حکومت طالبان را سرنگون کرده و نظام دموکراتیک جدیدی را برپا کند. اما این حضور طولانیمدت با جنایات و اشتباهات متعدد همراه بود؛ از حملات هوایی که منجر به کشتهشدن غیرنظامیان شد تا فساد گسترده در دولت افغانستان و ناکامی در تأمین امنیت پایدار. در نهایت، پس از سالها تلاش بیثمر، آمریکا در سال 2021 تصمیم به خروج از افغانستان گرفت. این خروج ناگهانی و بدون آمادگی، به سرعت منجر به سقوط دولت افغانستان و بازگشت طالبان به قدرت شد. آمریکا پس از دو دهه جنایات، فساد و ناکامی، بدون هیچ دستاورد قابل توجهی، افغانستان را با دست خالی ترک کرد. ایالات متحده بدون در نظر گرفتن آینده مردم افغانستان، به راحتی پشت این کشور را خالی کرده و مسئولیتها را به دوش دیگران انداخت.
اما شاید یکی از نمادینترین مثال از این نوع رویکرد آمریکا، رفتار آن با محمد مصدق، نخستوزیر ایران، باشد. مصدق در سال 1951 برای مقابله با سلطه بریتانیا بر نفت ایران، تصمیم به ملیسازی صنعت نفت گرفت. او به امید حمایت آمریکا، به واشنگتن رفت تا از آن کشور کمک بگیرد. اما آمریکا که در آن زمان در رقابتهای جنگ سرد با شوروی قرار داشت، از حمایت مصدق که منافع بریتانیا را تهدید میکرد، دست کشید و به سرعت به سمت شاه ایران برگشت و کودتای 1332 را علیه دولت مصدق اجرا کرد.
شیوه درست مقابله را از مردم بیاموزید
در مقایسه با رویکرد اوکراین، که به جای تکیه به مردم خود به آمریکا و حمایتهای خارجی اعتماد کرد و در نهایت با تحقیر و عقبنشینی از طرف ترامپ روبهرو شد، جمهوری اسلامی ایران مسیر متفاوتی را انتخاب کرد. ایران در جنگ هشتساله با عراق، زمانی که تمام جهان از صدام حسین حمایت میکرد، با تکیه بر توان داخلی و قدرت مردمش دست به اقدام زد و توانست در برابر تجاوز عراق مقاومت کرده و پیروز شود. این مقاومت مردمی، حتی با وجود عدم حمایتهای بینالمللی، نشان داد که اراده و قدرت داخلی میتواند بر فشارهای خارجی غلبه کند.
اوکراین اما به آمریکا و اروپا امید بست و با وجود حمایتهای جهانی حتی در برابر یک ابر قدرت نیز نتوانست دوام بیاورد. زلنسکی با تکیه به آمریکا و اروپا یک چهارم خاکش را واگذار کرد و در نهایت نیز دست از پا دراز تر در مقابل ترامپ و معاونش نشست و تحقیر شد.
انتهای پیام/