به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری صابرین نیوز، خبرگزاری صابرین نیوز در مجموعه مقالاتی به بازخوانی «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» رهبر شهید و اسطورهای حزبالله لبنان و محور مقاومت میپردازد. در این شماره، به تشریح «تأسیس گروههای شبهنظامی توسط احزاب راست افراطی مارونی» به دستور ایالات متحده میپردازیم.
خبرگزاری صابرین نیوز طی سلسلهیادداشتهایی به بازخوانی فراز و نشیب زندگی رهبران مقاومت اسلامی لبنان میپردازد. در همین راستا بازخوانی حیات سیدحسن نصرالله رهبر شهید و اسطورهای حزبالله لبنان و نقش وی در بالندگی محور مقاومت با عنوان «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» در قالب مجموعه مقالاتی منتشر خواهد شد و حالا قسمت دوازدهم آن پیش روی شماست.
در قسمتهای پیشین توضیح دادیم که ریشهیابی علل اجتماعی و تاریخی جنگ داخلی لبنان و فراز و فرودهای آن، از این منظر برای بحث ما (زندگی و زمانه شهید سیدحسن نصرالله) اهمیت دارد که بسترهای شکل͏گیری مقاومت اسلامی لبنان را بهتر درک کنیم. آیا مقاومت اسلامی لبنان یک پدیده خلقالساعه بود یا با انباشت تجارب ملت لبنان طی دهه͏های مختلف شکل گرفت؟
پیش͏تر توضیح دادهایم که جنگ داخلی لبنان را باید نقطه عطف زمانه «سیدحسن نصرالله» دانست که مسیر زندگی وی را تغییر داد. اولاً «حزبالله لبنان» و شمایل فعلی «مقاومت اسلامی لبنان» نتیجه مستقیم – و به تعبیری: فرزند – جنگ داخلی لبنان است؛ ثانیاً شخص سیدحسن نصرالله نیز زندگیاش در اثر این جنگ داخلی کاملاً دگرگون شد. در اثر این جنگ، خانوادهاش از بیروت به جنوب بازگشتند و نهایتاً سیدحسن راهی عراق شد تا با شهید «سیدعباس موسوی» آشنا شود و در مسیر جهاد و مقاومت قرار گیرد.
از قسمت چهارم، به فصل دوم زندگی سید حسن نصرالله، یعنی «جنگ داخلی لبنان» وارد شدیم و طی 5 قسمت، به «ریشههای شکلگیری این جنگ» پرداختیم. از قسمت نهم از نظر تاریخی وارد مقطع جنگ داخلی لبنان شدیم و ماجرای «فاجعه عین الرمانة» را به عنوان مبدأ شروع جنگ داخلی تشریح کردیم. جنگ لبنان، یکی از مهم͏ترین مقاطع تاریخ لبنان است؛ جنگی که بیش از 150 هزار کشته و صدها هزار زخمی را به دنبال داشت و نزدیک به 15 سال به طول انجامید. بزرگترین زخمی این جنگ، کشور لبنان بود که دچار چنان جراحتهایی شد که التیام آن زمان زیادی برد.
دیدار فرماندهان شاخه نظامی حزب کتائب با رئیس ستاد کل ارتش اسرائیل
در این تصویر «بشیر الجمیل» در حال مصافحه با «رافائل ایتان» است.
همان طور که در قسمت نهم تشریح شد، بازیگر اصلی فاجعه «عین الرمانة»، «حزب کتائب» به رهبری «پی͏یر الجمیل» بود. این حزب و مؤسس آن را در قسمت͏های هفتم و هشتم به تفصیل معرفی کرده͏ایم. یکی از مهم͏ترین ویژگی͏های این گروه، دریافت کمک͏های مالی از رژیم صهیونیستی و ارائه تعریفی از هویت ملی لبنان بود که این هویت را در تقابل با «اکثریت مسلمان» و «همسایگان عربی» (مشخصا فلسطین و سوریه) تعریف می͏کرد و این آمادگی را داشت که برای مقابله با عرب͏های مسلمان و تقویت جایگاه خود در میان مسیحیان افراطی، با اسرائیل و غرب همکاری کند.
در قسمتهای دهم و یازدهم، توضیح دادیم که چرا رژیم صهیونیستی به دنبال ایجاد جنگ داخلی در لبنان بود؟ در این زمینه مشخصاً چهار فراز تاریخی «پیامدهای میدانی جنگ 67 برای لبنان و اشغال جنوب آن توسط اسرائیل» و «همزمان اعلام موجودیت “پیمان سهجانبه” در بیروت» را مورد توجه قرار دادیم. در پایان قسمت دهم توضیح دادیم که حزب کتائب، بهترین گزینه برای اسرائیل بود تا لبنان را به چاه جنگ داخلی بکشاند. در این قسمت نشان خواهیم داد که تلاشهای حزب کتائب برای آغاز جنگ داخلی لبنان از سال 1968 شروع شد و فاجعه عینالرمانة نیز صرفاً تلاشی در همین راستا بود که آتش جنگ داخلی سرتاسر کشور لبنان را بسوزاند!
بشیر الجمیل، فرمانده شاخه نظامی حزب کتائب و فرزند پییر الجمیل مؤسس این حزب
او با یونیفرم نظامی در حال سخنرانی در جمع نیروهای تحت امر خود است. پرچمهای حزب کتائب و شاخه نظامی آن در کنار پرچم لبنان در پشت سر وی قابل مشاهده است.
تأسیس شاخه نظامی حزب کتائب؛ 7 سال پیش از شروع جنگ داخلی!
بعد از پایان جنگ داخلی لبنان، اسنادی منتشر شد که نشان میداد حزب کتائب از سال 1968 به سمت تأسیس شاخه نظامی رفته بود. آنها در چارچوب «پیمان سهجانبه» به دنبال اقناع دو ضلع دیگر (کمیل شمعون و ریمون اده) رفتند تا آنها نیز شاخه نظامی خود را تأسیس کنند و اصطلاحاً «تسهیم ریسک» برای حزب کتائب رخ دهد! تسهیم ریسک از این نظر اهمیت دارد که در آن زمان، احزاب لبنانی فاقد شاخه نظامی بودند و هنوز معاهده قاهره نیز به امضای ارتش لبنان نرسیده بود. حال این پرسش به صورت جدی مطرح است که «تأسیس شاخه نظامی، به چه هدفی صورت گرفت؟»
نمایی از کتاب «انا الضحیة والجلاد انا» (من هم قربانی هستم هم جلاد!) نوشته «جوزف سعادة»
جوزف سعادة از فرماندهان ارشد فالانژها (شاخه نظامی حزب کتائب) و فرمانده میدانی فاجعه بزرگ «شنبه سیاه» است.
در این زمینه ما به کتاب «انا الضحیة والجلاد انا» توسط «جوزف سعادة» استناد میکنیم. نویسنده، فرمانده میدانی جنایت بزرگ «شنبه سیاه» است که باعث فرار خانواده (شهید) سیدحسن نصرالله از لبنان شد. جنایت شنبه سیاه را باید نقطه عطفی در «محتوم شدن جنگ داخلی و به بنبست رسیدن تلاشها برای ممانعت از آن» دانست. از این منظر، نویسنده – که از فرماندهان نظامی ارشد حزب کتائب بود – منبع دسته اولی برای نقل پشت صحنه جنگ محسوب میشود. نکته دوم در مورد این کتاب، این است که جوزف سعادة در این کتاب بابت گذشتهاش احساس پشیمانی یا شرم ندارد؛ بلکه اقدامات خود را با افتخار یا دست کم به هدف بازگویی برای تاریخ بازگویی میکند.
تصویری از جنایت موسوم به «شنبه سیاه»
جوزف سعادة در کتاب خود صریحاً مینویسد که شاخه نظامی حزب کتائب در سال 1968 تأسیس شد؛ یک سال پیش از معاهده قاهره و 7 سال قبل از آغاز جنگ داخلی لبنان!
بر پایه اطلاعات مطروحه در این کتاب، نخستین واحد نظامی در حزب کتائب به هدف «عملیاتهای چریکی» (فرق الکوماندوز) توسط «بطرس خوند» تأسیس شد. در همان سال، شاخه نظامی حزب با عنوان «فرقة الصخرة» به فرماندهی «فؤاد الشرتونی» رسماً آغاز به کار کرد. این وضعیت تا انعقاد معاهده قاهره (1969) ادامه داشت و این واحدها در ایجاد درگیری میان آوارگان فلسطینی و شبهنظامیان ناشناس نقش داشتند. بعد از معاهده قاهره و اداره اردوگاههای آوارگان توسط گروههای فلسطینی، افراد بیشتری به شاخه نظامی حزب کتائب اضافه شدند و به مرور این شاخه، از یک تشکیلات محدود امنیتی به یک سازمان رزم با استعداد نیروی انسانی قابل توجه تبدیل شد.
«جورج فریحة» در کنار «بشیر الجمیل»
جورج فریحة رئیس گروه مشاوران بشیر الجمیل و از نزدیکترین یاران وی بود که در کتاب «مع بشیر: ذکریات ومذکرات» خاطرات خود از فرمانده شاخه نظامی کتائب – که بعدها به ریاست جمهوری رسید – را بازگو کرده است.
دومین کتابی که به آن استناد میکنیم، کتاب «مع بشیر: ذکریات ومذکرات» نوشته «جورج فریحة» است. طبق روایت این کتاب، استقبال جوانان [افراطی] مارونی از شاخه نظامی حزب کتائب، به قدری بود که دو اتفاق مهم در این فضا رخ داد. نخست اینکه از سال 1973، حزب کتائب رسماً پادگان نظامی دایر کرد و نیروهای آن طی دو روز پایانی هفته در این پادگان مجتمع شده و آموزش نظامی میدیدند.
دوم اینکه در چنین بستری، همپیمانان حزب کتائب و به صورت خاص حزب «الوطنیین الأحرار» (ملیگرایان آزاد) به رهبری «کمیل شمعون» نیز به سمت تأسیس شاخه نظامی رفتند و «میلیشیا نمور الاحرار» (شبهنظامیان ببرهای آزاد) را تأسیس کردند. «جورج فریحه» با جزئیات این ماجراها را شرح میدهد و حتی اعتقاد دارد اگر حزب کتائب «پاسخگوی این نیاز مهم در جامعه [مارونیهای لبنان] نبود، این بدنه اجتماعی به سمت گرایشات رادیکالتر میرفت!» تأسیس میلیشیای نمور الاحرار را میتوان قرینه مهمی در این زمینه دانست که نشان میدهد کمیل شمعون نمیخواست از پییر الجمیل عقب بماند! اهمیت روایت این کتاب در این است که نویسنده (جورج فریحة)، رئیس گروه مشاوران «بشیر الجمیل» فرمانده شاخه نظامی حزب کتائب بود.
یکی از شبهنظامیان «نمور الاحرار» تحت فرماندهی «کمیل شمعون»
حزب کتائب به موازات تأسیس شاخه نظامی خود، به هدف «تسهیم ریسک» به همپیمانان خود نیز توصیه کرد شاخه نظامی تأسیس کنند. در این میان «نمور الأحرار» نیز در سال 1968 و چند ماه بعد از شاخه نظامی حزب کتائب، به عنوان شاخه نظامی حزب «الوطنیین الأحرار» (ملیگرایان آزاد) به رهبری کمیل شمعون تأسیس شد.
و بالاخره در سال 1975، سازمان رزم بزرگی به اسم «فرقة البی جین» (BGin) تشکیل شد که نام آن برگرفته از «پییر (بیار) الجمیل» بود. فرماندهی این سازمان رزم بر عهده «سامی خویری» بود و برادرش نیز مسئولیت آموزش و سازماندهی نیروهای داوطلب را بر عهده گرفت. «سامی خویری» نخستین مقام رسمی حزب کتائب بود که برای دریافت کمکهای تسلیحاتی و پشتیبانی نظامی به اسرائیل رفت؛ تا فالانژها به نیروی نیابتی صهیونیستها در جنگ داخلی لبنان تبدیل شوند. با آغاز جنگ داخلی لبنان، شاخه نظامی حزب کتائب فعالیتهای خود را گسترش داد که شرح آن در این مقال نمیگنجد.
سامی خویری در کنار بشیر الجمیل
سامی الخویری نخستین کسی بود که در رأس یک هیئت نمایندگی رسمی از طرف حزب کتائب به تلآویو رفت تا ارتش اسرائیل به حمایت تسلیحاتی و اطلاعاتی از فالانژها بپردازد.
جمعبندی
در این قسمت نشان دادیم که حتی پیش از شروع جنگ داخلی لبنان، حزب کتائب شاخه نظامی خود را تأسیس کرد. حال باید پرسید که هدف از تأسیس شاخه نظامی چه بود؟ در آن زمان، فرماندهی کل و عمده فرماندهان ارتش لبنان سهمیه طائفه مارونی لبنان بودند. در این وضعیت، چهطور این احزاب راست افراطی («الکتائب» و «الوطنیین الاحرار») به سمت تشکیل شاخه نظامی رفتند؟ این در حالی است که – حد فاصل سالهای 1958 تا 1968 – حتی یک مورد تعرض نظامی به آنان در تاریخ ثبت نشده بود و نمیتوان «دفاع از خود» را بهانه تأسیس این شاخه نظامی دانست. از طرف دیگر، اگر اینها از پشتیبانی خارجی برخوردار نبودند، باید در همان مرحله تأسیس با فشار نهادهای نظامی و امنیتی لبنان یا دست کم از طریق مذاکرات و توافق سیاسی منحل میشدند؛ اما این اتفاق هم نیفتاد و همین موضوع نشان میدهد تأسیس واحدهای نظامی، یک پروژه خارجی بود. تحولات سالهای بعد (1972 تا 1975) ثابت کرد که ایالات متحده به صورت مستقیم در این پروژه نقشآفرین بود که در قسمت بعدی آن را تشریح خواهیم کرد.
تصاویری از اردوگاههای نظامی حزب کتائب در سال 1974 (یک سال پیش از شروع جنگ داخلی لبنان)
این تصاویر به صورت رسمی از سوی حزب کتائب منتشر شده است.
حال این پرسش مطرح میشود که مأموریت این واحدهای نظامی چه بود؟ پاسخ آن را تاریخ به وضوح به ما داده است: «حمله به گروههای فلسطینی و ممانعت از فعالیت “فدائیان فلسطین” در لبنان». در این زمینه، آنها باید مأموریتی را دنبال میکردند که حتی ارتش لبنان نیز از انجام آن ناتوان بود؛ زیرا ارتش لبنان باید معادلات سیاسی داخلی کشور را در نظر میگرفت، اما این دو گروه افراطی اصلاً تعهدی به دیگر گروههای سیاسی نداشتند.
رزمندگان فلسطینی در لبنان
طبق معاهده قاهره (1969) رزمندگان فلسطینی در لبنان به صورت قانونی فعالیت میکردند.
با این تفاصیل، نمیتوان ماجرای «عین الرمانة» را یک حادثه لحظهای یا رخداد پیشبینی نشده دانست؛ بلکه یک رویداد از پیش برنامهریزی شده بود تا شرارههای جنگ سرتاسر لبنان را بسوزاند. در قسمتهای آینده توضیح خواهیم داد که چگونه کشورهای خارجی هدایت کننده بحران (ایالات متحده و رژیم صهیونیستی) به این جمعبندی رسیدند که حتی به قیمت وقوع جنگ داخلی، فعالیت گروههای فلسطینی را متوقف سازند.
انتهای پیام/