شخصیت معاویه از دیدگاه ائمه و عالمان اهل سنت

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری صابرین نیوز، معاویه فرزند ابوسفیان و بر مسلک اموی‌ بود. او در زمان خلیفه دوم به ولایت شام منصوب شد و در زمان عثمان بـود در مقام خود باقی ماند. اما ماجرای انتصاب او چگونه بود؟ ابوسفیان فرزندان زیادی داشت که در بین آن‌ها معاویه، یزید و عُتبه شهرتشان بیشتر بود. در اولین گام، ابوسفیان حکمرانی شام را از ابوبکر برای فرزندش یزید خواست که این امر محقق شد. در دوران حکومت عمر، ابوسفیان با او ارتباط صمیمانه داشت. عمر نیز یکی از فرزندان ابوسفیان، یعنی «عُتبه» را به حکومت طائف گمارد و دیگر فرزندش، معاویه را به حکمرانی کل منطقه شامات قرار داد، چرا که فرزندش یزید در سال 21 از دنیا رفت. ابوسفیان بعد از این نزد او آمد و از این توجه وی به معاویه اظهار امتنان کرد. اما رابطه ابوسفیان با عثمان صمیمانه‌تر بود. او از این‌که فردی از بنی‌امیه قدرت را به دست گرفته است بسیار خشنود بود، لذا در جمع امویان گفت: اکنون که گوی خلافت به دست شما افتاده است، آن را در میان خود بگردانید و نگذارید که از دستتان بیرون افتد.

از این جهت بود که معاویه تمام همت خود را به‌کار گرفت تا بر حکومت شام باقی بماند و بر افکار و جان اهل شام مستولی شود، تا آنجا که حتی از فرمان امیرمؤمنان درباره عزلش از حکومت شام، سرپیچی کرد. شخصیت پیچیده‌ی معاویه همواره مورد توجه مورخان و محدثان شیعه و سنی بوده است، اما در نهایت، با مروری بر قلم آن‌ها دریافته می‌شود، هر یک از آن‌ها واکنش‌هایی منفی در قبال رفتارهای معاویه از یک سو و تمجید شخصیت امام علی علیه‌السلام ابراز داشته‌اند که در ادامهبه گوشه‌ای از مهم‌ترین رفتارهای معاویه که ضد و نقیض قلمداد شده است، منطبق بر نگاشته‌های عالمان و مورخان اهل سنت اشاره می‌شود:

1. عدم اطاعت‌پذیری از امام علی علیه‌السلام
همان طور که می‌دانیم،‌ اهل سنت، علی علیه‌السلام را خلیفه چهارم خود می‌دانند و اطاعت از ایشان را اطاعت خدا و اطاعت رسول الله صلی الله علیه و آله محسوب می‌کنند؛ اما زمانی که امیرمؤمنان علیه‌السلام به اصرار مردم به حکومت رسید، برخی از استانداران را در صلاحیت حکمرانی ندید که از جمله آن‌ها معاویه بود؛ از این جهت قصد کرد معاویه را از مقامش عزل کند، اما معاویه سرکشی کرد و با فریب مردم شام، آن‌ها را همسو با سیاست‌های خود کرد. او بر فراز منبر رفت و ادعا کرد عثمان مظلوم کشته شده است و من هم خونخواه او هستم و از شما در این مسیر درخواست یاری دارم. اهل شام هم فریب خورده و عهد بستند با معاویه همراه شوند. این معصیت معاویه یعنی عدم اطاعت‌پذیری از امیرمؤمنان و کج‌روی از حکم ایشان،‌ مورد نقد تمام علمای فرق و مذاهب اهل سنت حتی تیره حنبلیان قرار گرفت؛ امری که مسیر هر گونه دفاع از این شخصیت مرموز تاریخ اسلام را بست و او را مصداق اهل «بَغی»1 و حکومت وی را باطل دانستند. قرطبی در تفسیرش که یکی از مهم‌ترین تفاسیر آیات الاحکام است، می‌گوید: اجماع و مقرر است نزد علما که حق با علی است و معاویۀ اهل ظلم و بغی است. تقرر عند علماء

اما آنچه در نگاه عالمان اهل سنت مسلم است، این نوع موضع‌گیری معاویه در طلب خون عثمان بهانه‌ای برای تضعیف حکومت امام علی علیه‌السلام و شخصیت ایشان بود؛ از این جهت اقدامات معاویه بر ضد امام را مصداق کامل «بغی» دانستند. تفتازانی محقق سنی‌مذهب سده هشتم هجری می‌نویسد: «غالباً عقیده دارند که نخستین باغی معاویه بوده است و نه قاتلان عثمان که مصداق ظلم و سرکشی‌اند نه بغی؛ چرا که معاویه و گروه او پس از روشن شدن حقایق نیز بر خواسته خود اصرار ورزیده و به شدت استکبار ورزیدند. وی به همان حدیث مشهور نبوی در مورد عمار، که گفته شده بود گروهی باغی و ستمگر عمار را خواهند کشت، استناد کرده است. تفتازانی به طور کلی خروج‌کنندگان بر ضد علی را بُغات دانسته است.» (تفتازانی، شرح المقاصد، جلد 5، 306-311)

2. جعل حدیث
معاویه به‌موازات سیاست منع کتابت و نقل حدیث، سیاست «جعل حدیث» را هم توسط برخی محدثان پیش گرفت. مهم‌ترین محورهای جعل حدیث که با هدای او صورت گرفت، «کاستن محبوبیت امیرالمؤمنین(ع)» و «تمجید اهل شام» یعنی محل حکومت غصبی‌اش بود. برای نمونه «ابن‌ابی‌الحدید» معتزلی، در این باره از استادش ابوجعفر اسکافی نقل می‌کند که معاویه صدهزار درهم به سمرة‌بن جندب داد تا روایت کند آیه «وَ إِذَا تَوَلَّى سَعَى فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَ اللَّهُ لَایُحِبُّ الْفَسَاد؛ چون از حضور تو دور شود کارش فتنه و فساد در زمین است و بکوشد تا حاصل خلق به باد فنا دهد و نسل (بشر) را قطع کند» (بقره 205)  دربارۀ علی‌بن ابی‌طالب و آیۀ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ؛ و بعضی از مردم از جان خود در راه رضای خدا درگذرند؛ و خدا با چنین بندگان رئوف است»، درباره ابن‌ملجم نازل شده است.

این دشمنی و کینه‌ی معاویه نسبت به امیرالمؤمنین شهره عام و خاص بود و سبب هرچه تیره‌تر شدن کارنامه زندگانی او شد. به نوشته ابن ابی الحدید، شرحبیل (از بزرگان قبایل) از سوی معاویه مأموریت یافت تا توده‌های مردم شام را علیه علی علیه‌السلام بشوراند و در شهرها فریاد زنند که علی علیه‌السلام عثمان را به قتل رسانده و بر مسلمانان واجب است برای خونخواهی او برخیزند. (ابن ابی الحدید، ج3، ص82) همان طور که اشاره شد، عالمانی چون تفتازانی این مسئله را سندی برای «بَغی» معاویه دانستند.

3. تهمت و لعن به امیرالمومنین
از بدترین و شنیع‌ترین سیاست‌هایی که معاویه پیش گرفت، علنی کردن سبّ و لعن امیرالمؤمنین علیه‌السلام بر فراز منبرها بود. بنا بر نقل ابن ابی‌الحدید، معاویه به کوفه آمد، بالای منبر رفت و نام علی علیه‌السلام را آورد و به آن حضرت جسارت کرد. امام حسن علیه‌السلام برخاست و گفت: هان ای که از علی نام بردی من حسن هستم، پدرم علی است و تو معاویه هستی پدرت ابوسفیان. مادر من فاطمه است و مادر تو هند. جدم رسول خداست و جد تو عتبه. مادربزرگم خدیجه است و مادر بزرگ تو قتیله. خداوند از میان ما دو نفر آن را که آوازه‌ای محدودتر و حسبی پست‌تر و در گذشته و حال شرارتی بیشتر داشته و کفر و نفاقی بیشتر لعنت بکند. جماعتی که در مسجد بودند گفتند: آمین! (شرح ابن ابی الحدید، ج 4، ص 16) (این مطلب از اون زاویه‌ای که خودشون رو مشغول خودشون کنه انتخاب نشده است)؟؟؟ به نقل ابن ابی الحدید است.

یا مسلم در کتابش روایتی از عامر بن سعد بن ابی وقاص نقل می‌کند: «عامر بن سعد بن ابى وقّاص، از پدرش روایت کرده است که در یکى از روزها، معاویة بن ابى سفیان به سعد دستور داد تا به على علیه‌السلام ناسزا بگوید که سعد از دستور او سرپیچى کرد. معاویه از او پرسید چرا دشنام نمی‌دهی؟ سعد گفت: به دلیل آنکه سه فضیلت از رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلم در شأن على شنیده‌ام که با توجه به آن‌ها، هیچگاه به سبّ و دشنام او، اقدام نمى‏‌کنم و هرگاه یکى از آنها براى من بود، بهتر و ارزنده‏‌تر از شتران سرخ مو بود که در اختیار من باشد؛ پس از آن سه حدیث منزلت2، رایت 3 و مباهله4 را گفت. (صحیح مسلم، ج 7، ص 120 و صحیح ترمذی، ج 13، ص 17) (اینارو باید اول پاراگرافش این رو بیاریم که برخی مورخان در اعتراض به این رویه معاویه مطالبی را نقل کرده‌اند که مخالفت خود را نشان دهند و بیانگر نگاه آن‌ها به منزلت و شأن و جایگاه خلیفه چهارم بود) (در مقدمه‌ی متن و انتهای پاراگراف دوم توضیح دادیم)

در دیگر روایت «ابن عبد ربه» در «العقد الفرید» مى‌نویسد: هم زمان با شهادت امام مجتبی علیه‌السلام، معاویه به زیارت خانه خدا آمد، سپس وارد مدینه شد و اعلام کرد که می‌خواهد برای مردم سخنرانی کند و در ضمن تصمیم داشت بالای منبر، امیرالمومنین علی علیه السلام را لعنت کند. گفتند سعد بن ابی وقاص در مدینه حضور دارد و به این کار رضایت نمی‌دهد، کسی را مامور کن تا نظر وی را جویا شود. «ولما مات الحسنُ بن علیّ حَجّ معاویة، فدخل المدینة وأراد أن یَلْعن علیَّا على مِنبر رسول الله صلى علیه وسلم. فقیل له: إن هاهنا سعدَ بن أبی وقاص، ولا نراه یرضى بهذا فابعث إلیه وخُذ رأیه.» فرستاده معاویه رفت و سعد را در جریان گذاشت، سعد گفت: اگر این کار را بکند از مسجد بیرون می‌روم و هیچ گاه به مسجد قدم نمی‌گذارم. معاویه از تصمیمش منصرف شد و تا زمانی که سعد در قید حیات بود، جرئت سب و لعن امیرالمومنین علی علیه‌السلام را نداشت. پس از مرگ سعد، معاویه بر فراز منبر، علی علیه‌السلام را لعن کرد و به فرماندارانش نیز دستور داد تا حضرت را لعن کنند. ام­‌سلمه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به معاویه طی نامه‌ای نوشت که شما در منبرها، خدا و رسول را لعن می‌کنید، چرا که سبّ علی، سبّ خدا و رسول است.  شهادت می‌دهم که خدا و رسول، علی را دوست دارند، اما معاویه توجهی نکرد.» (العقد الفرید، ج 4، ص 335)

4. عدم شایستگی معاویه به خلافت و شرابخواری
درباره عدم شایستگی معاویه به خلافت و فسق و فجور او، مورخان، شارحان و حتی ائمه اهل سنت زبان به اعتراف و اعتراض گشودند، تا جایی که ابن‌ابی‌الحدید می‌نویسد  ابن عباس صحابی بزرگ پیامبر در جریان حکمیت به ابوموسی اشعری گفت: معاویه شایسته خلافت نیست و او «طلیق الاسلام»5 است (ابن ابی الحدید، ج5، 246).امامِ حنبلیان، احمد بن حنبل نیز می‌نویسد: عبدالله بن بریده می‌گوید: من و پدرم به دربار معاویه رفتیم. او ما را بر فرش نشاند، بعد دستور داد برایمان خوراک آوردند و خوردیم. سپس دستور داد شراب آوردند و خودش از آن نوشید و جامی هم به پدرم تعارف کرد. پدرم گفت: از وقتی که شراب حرام شده نخورده‌ام. «دَخَلْتُ أنا وأبی على مُعَاوِیَةَ فَأَجْلَسَنَا على الْفُرُشِ ثُمَّ أُتِینَا بِالطَّعَامِ فَأَکَلْنَا ثُمَّ أُتِینَا بِالشَّرَابِ فَشَرِبَ مُعَاوِیَةُ ثُمَّ نَاوَلَ أبی ثُمَّ قال ما شَرِبْتُهُ مُنْذُ حَرَّمَهُ رسول اللَّهِ ثُمَّ قال مُعَاوِیَةُ کنت أَجْمَلَ شَبَابِ قُرَیْشٍ وَ أَجْوَدَهُ ثَغْراً و ما شیء کنت أَجِدُ له لَذَّةً کما کنت أَجِدُهُ و أنا شَابٌّ غَیْرُ اللَّبَنِ أو إِنْسَانٍ حَسَنِ الحدیث یحدثنی»(مسند احمد، ج 5، ص347). نکته جالب این است که هیثمی در ذیل این روایت می‌نویسد «رُوّاه أحمد و رجاله رجال الصحیح و فی کلام معاویة شیء ترکته» یعنی احمد این روایت را نقل کرده، رجال آن رجال صحیحند. در سخن معاویه چیزهایی بود که ترک کردم. (مجمع الزوائد، ج 5، ص 42، نشر: دار الریان للتراث)

6. ترک سنت نبوی
 مالک و نسائی و دیگر محدثان آورده‌اند که معاویه تنگی زرین یا سیمین را به مبلغی بیش از ارزش وزن آن فروخت. ابودرداء گفت: من از رسول خدا شنیدم که فرمود: چنین چیزها را باید فقط به قیمت وزن آن فروخت. معاویه گفت: اما به نظر من اشکالی ندارد. ابودرداء گفت: با معاویه چه می توان کرد، من حدیث پیامبر را برایش می‌خواندم و او نظر شخص خودش را می‌دهد. من در سرزمینی که تو باشی به سر نخواهم برد.این را گفت و خود را به عمر بن خطاب رساند و ماجرا را برایش شرح داد. عمر به معاویه نوشت: آن را جز به قیمت وزن آن نفروش (مُوَطّأ، ج 2، ص 59).

7. عهدشکنی
ابن ابی الحدید به نقل از ابواسحاق آورده است که به خدا قسم معاویه غدار و عهدشکن «و کانَ وَ اللهِ غُدّاراً» (همان، ج16، ص46) بود.  زیرا در خطبه‌ای اعتراف کرد که تمام عهدهای خود را که با حسن بن علی بستم، زیر پا می‌گذارم و به آن وفا نمی‌کنم؛ «ألا إن کل شی‏ء أعطیته الحسن بن علی تحت قدمی هاتین لا أفی به.» (همان) او در زمان نیاز، حیله می‌کند و چون به هدف خود رسید، چهره واقعی وی آشکار می‌شود. ابن ابی الحدید در این باره می‌نویسد زمانی که معاویه حکومتش استقرار یافت. وارد کوفه شد و براى اهالى آن خطبه خواند، گفت: «یا أهل الکوفة! أترانی قاتلتُکم على الصلاة والزکاة والحجِّ، وقد علمتُ أ نَّکم تصلّون وتزکّون وتحجّون؟ ولکنّنی قاتلتُکم لأتأمّر علیکم وعلى رقابکم ـ إلى أن قال ـ: وکلُّ شرط شرطتُه فَتَحْتَ قدمیَّ هاتین»؛ یعنی اى اهل کوفه، شما پنداشتید من به خاطر نماز و زکات و حجّ با شما جنگیدم؟ من خودم مى دانستم که شما نماز مى‌خوانید و زکات می‌دهید و حج به جای می‌آورید، بلکه به این علت با شما مبارزه کردم که خلیفه شما شوم و بر گردن شما سوار شوم … تا آنجا که گفت: تمام شرط‌هایی که در آن معاهده پذیرفتم، زیر پا می‌گذارم.

———————————
پاورقی:
1. بغی در اصطلاح فقه به معنای خروج و شورش برعلیه امام عادل و برحق است و کسی که علیه امام عادل شورش کند، باغی نامیده می‌شود.
2. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خطاب به امیرالمؤمنین فرمود: «أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّاأنـّه لانَبیّ بَعدی؛ تو نسبت به من به‌منزله هارون نسبت به موسى هستی جز این‌که بعد از من پیامبری نخواهد بود.»
3. درباره شجاعت امیرالمؤمنین علیه‌السلام و فتح خیبر توسط ایشان در غزوه خیبر است. رسول الله صلی الله علیه و آله بعد از اینکه پرچم سپاه اسلام را به ابوبکر و عمر بن خطاب داد و آنها نتوانستند خیبر را فتح کنند، فرمود روز بعد پرچم (رایت) را به فرد شجاعی می‌دهم که خیبر را فتح خواهد کرد و خدا و پیامبر او را دوست دارند.

4. آیه مباهله، آیه 61 سوره آل عمران است که اشاره به واقعه مباهله دارد. طبق احادیث، در فراز «أَنفُسَنَا»، امیرالمؤمنین علیه‌السلام به عنوان «نفس پیامبر» معرفی شده است: «فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل‌لَّعْنَتَ اللَّـهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ»؛  بنابراین، پس از فرارسیدن علم [وحی] به تو، هر کس درباره او [حضرت عیسی(ع)]، با تو به چالش برخیزد، به او بگو: بیایید تا فرزندانمان و فرزندانتان، و زنانمان و زنانتان، و جان‌هایمان و جان‌هایتان را فراخوانیم، آنگاه (به درگاه خداوند) زاری [تضرّع] کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم.

5. در اصطلاح به کسانی همانند ابوسفیان، معاویه و عموماً اهل مکه گفته می‌شود که پس از فتح این شهر، مسلمان شدند و سپس رسول اکرم صلی الله علیه و آله آنها را آزاد کرد. اینها عموماً مستحق مجازات بودند، اما پیامبر، آزادشان کرد و آنان را به بردگی نگرفت.

انتهای‌پیام/

ممکن است شما دوست داشته باشید
پیام بگذارید