“اقتصاد اسلامی” – ۳۱ | تفکیک‌ناپذیری «ارزش‌» و «اقتصاد»

گروه اقتصادیخبرگزاری صابرین نیوز؛ پرونده “اقتصاد اسلامی” بخش31 _در گفتمان علم تجربی، همواره بر بی‌طرفی آن در برابر ارزش‌ها و اخلاق تأکید شده است. علم، واقعیت‌ها را توصیف می‌کند، درحالی‌که اخلاق و ارزش‌ها به تکلیف‌ها و بایدها و نبایدها می‌پردازند. ازاین‌رو، برخی افراد استدلال می‌کنند که نمی‌توان از علم، نتایج اخلاقی استخراج کرد و نباید میان آنچه «هست» (علم) و آنچه «باید باشد» (اخلاق) پیوندی برقرار کرد. این نگاه، به‌ویژه در حوزه اقتصاد، چنین نتیجه می‌گیرد که اقتصاد، به‌عنوان دانشی توصیفی، باید از تحلیل‌های ارزشی دور بماند و مفاهیمی همچون «اقتصاد اسلامی» نوعی مغالطه معرفتی است. از دیدگاه این گروه، دین باید در قلمرو ارزش‌های خود بماند و اقتصاد نیز به تحلیل واقعیت‌های اقتصادی محدود شود تا مرزهای معرفت دچار اختلال نگردد.

از همین پرونده بیشتر بخوانید

در بحث از رابطه علم و دین، برخی مغالطات شناختی منجر به ایجاد شبهاتی شده که نیازمند تبیین دقیق‌تر است. این ابهامات، پرسش‌هایی را درخصوص نسبت میان علم و اخلاق، به‌ویژه در چارچوب اقتصاد اسلامی، برانگیخته‌اند. ازاین‌رو، ضروری است با بررسی این مغالطات، مرزهای واقعی این رابطه روشن شده، و نسبت علم و ارزش در اقتصاد اسلامی به‌درستی تبیین شود. در این زمینه دو نکته زیر قابل بررسی است:

الف) علم تجربی، با تکیه بر تئوری‌های علمی مرتبط در هر حوزه، به توصیف واقعیت‌ها پرداخته و از آن نباید انتظار حکم ارزشی یا اخلاقی داشت. بطور مثال، وقتی یک پژوهشگر در زمینه جامعه‌شناسی یا اقتصاد به تحلیل پدیده فقر و روابط درونی آن می‌پردازد، نتیجه پژوهش او تنها توصیفی از واقعیتی است که در یک جامعه خاص وجود دارد. در این فرآیند علمی، جایی برای استنتاجات ارزشی یا دینی نمی‌باشد. این توصیف می‌تواند توسط هر فرد با هر دین، اخلاق یا هنجاری مورد استفاده قرار گیرد. اما چنانچه فقر به‌عنوان پدیده‌ای آسیب‌زا شناسایی شود که نیازمند اقدام سیاست‌گذاران برای حل آن است، این توصیه هیچ‌گاه نتیجه مستقیم توصیف علمی نخواهد بود، بلکه به عوامل و شرایط دیگری وابسته است.

برای درک چرایی پذیرش ضرورت مبارزه با فقر، باید توجه داشت که این مقبولیت به دلیل قبح و زشتی فقر از واقعیات دیگری ناشی می‌شود که خود موضوعاتی جداگانه دارند. رفع فقر، اما، ارزشی مستقل از وجود آن است؛ به این معنا که حتی اگر فقر نباشد، این ارزش همچنان معتبر است. مشابه همین استدلال را می‌توان در خصوص دیدگاه‌هایی یافت که انسان را موجودی خودخواه و حریص می‌دانند که در پی منافع شخصی خود همه چیز، از جمله دیگر انسان‌ها، را به خدمت می‌گیرد. این نوع نگاه به انسان، که بر مبنای تحقیقات علمی شکل گرفته، تنها توصیف واقعیت انسان است. اما پرسش این است که اگر در جامعه‌ای چنین انسان‌هایی در معرض شرایط اقتصادی نامتعادل قرار گیرند و رفتارهای طماعانه و سودجویانه منجر به کمبود کالاهای ضروری شود، آیا نباید بر اساس وظایف اجتماعی و اصول حکمرانی، اقداماتی برای تنبیه محتکران صورت گیرد؟

در چنین شرایطی، قطعاً باید خاطیان مجازات شوند و نباید به دلیل آنکه رفتار آنها ناشی از طبیعت افزون‌طلب و حریص انسان است، از تنبیه و بازخواست معاف شوند. این حقیقت که انسان‌ها بطور غریزی به دنبال منافع خود هستند، هیچ‌گاه به معنای تأیید رفتارهای غیرمجاز و تجاوز به حقوق دیگران نیست. به عبارت دیگر، فضیلت ضرورت مجازات متجاوزان به حقوق دیگران، از واقعیت خودخواهی انسان اقتصادی استنتاج نمی‌شود، بلکه این ضرورت ریشه در اصول اخلاقی و عقلانی دارد که هم از نظر عرف و هم از منظر عقلانی مورد تأیید است. بنابراین، باید توجه داشت که قرار گرفتن هم‌زمان دو پدیده علمی و اخلاقی، لزوماً به معنای ارتباط علّی میان آنها نیست و نمی‌توان به این بهانه مغالطه‌هایی در استنتاج‌ها ایجاد کرد.

ب) بحث افرادی که به جدایی علم از ارزش و از این طریق جدایی اقتصاد از اسلام تأکید می‌کنند، اصولاً با بحث‌های مطرح‌شده در بند الف پیشین متفاوت است. آنها غالباً معتقدند که علم، از جمله علم اقتصاد، پدیده‌ای غیرارزشی و غیراخلاقی است که از زمان جدا شدنش از سیاست و مذهب این خصوصیت را پیدا کرده است. به این ترتیب، به نظر آنان، نمی‌توان علم اقتصاد را با ایدئولوژی دینی که سرشار از ارزش‌ها و اخلاق است، آمیخت و اقتصادی به نام «اقتصاد اسلامی» ساخت. به عبارت دیگر، آنها می‌گویند آمیختن اسلام با اقتصاد موجب می‌شود که علم، ارزشی شود و این کار، لزوماً به تضعیف ویژگی بی‌ارزشی اقتصاد منتهی می‌شود. از نظر این افراد، این دیدگاه بطور خاص در مورد رفتارهای اقتصادی صادق است، چرا که هیچ‌یک از رفتارهای اقتصادی نباید با ارزش‌ها آمیخته شود.

به نظر می‌رسد که دیدگاه عدم ارتباط علم با ارزش و اخلاق، اساساً نادرست است. کسانی که چنین نظری دارند، انسان اقتصادی را به گونه‌ای تعریف کرده‌اند که از هرگونه ارزش و اخلاق بی‌بهره است. بر اساس این تعریف، انسان اقتصادی تنها به انگیزه‌های مادی در فعالیت‌های اقتصادی توجه دارد و فاقد هر نوع ارزش، هنجار یا اخلاق است. این تفکر انتزاعی، که به منظور ساده‌سازی رفتارها اتخاذ شده، نادیده‌گیرنده تأثیر و نقش اساسی ارزش‌ها، اخلاق و حتی دین در تصمیمات و اعمال انسان است.

ما پیش‌تر نقدی بر تعریف مرسوم از انسان اقتصادی ارائه کرده‌ایم و به این نکته اشاره کرده‌ایم که انسان واقعی در تمامی عرصه‌های زندگی‌اش نمی‌تواند بدون ملاحظات ارزشی، اخلاقی و دینی، رفتارهای اقتصادی خود را شکل دهد. در واقع، انسان در تولید، مصرف و مبادله، تحت تأثیر مجموعه‌ای از هنجارها، نرم‌ها و ملاحظات غیرمادی قرار دارد. بنابراین، برای درک رفتارهای اقتصادی انسان، باید به چگونگی تأثیر ارزش‌ها، اخلاقیات و دین در این رفتارها توجه کرد. درست است که محقق نباید با دیدگاه‌های جهت‌دار خود بر اساس باورهای شخصی به تحلیل پدیده‌ها بپردازد ــ مثلاً به دلیل مسلمان بودن، پدیده را به گونه‌ای خاص تفسیر کند ــ اما این بدان معنا نیست که پدیده‌ها بطور ذاتی از ارزش‌ها و اخلاق خالی هستند.

وقتی یک مسلمان تصمیم می‌گیرد بخشی از اموال خود را وقف کند، مثلاً بیمارستانی احداث و مالکیت آن را به وزارت بهداشت واگذار کند تا به درمان بیماران بپردازد، انگیزه‌های خیرخواهانه او تأثیر عمیقی بر نحوه عملکرد بیمارستان دارد. حال اگر فرد دیگری بیمارستانی با تحلیل هزینه و فایده مشابه احداث کند، در حالی که از همان کیفیت خدمات درمانی بهره می‌برد، آیا محقق می‌تواند بدون در نظر گرفتن انگیزه‌های خیرخواهانه واقف، کارکرد دو بیمارستان را از نظر تقاضای بیماران به‌درستی تحلیل کند؟ آیا تنها با نادیده گرفتن نقش ارزش‌ها و انگیزه‌های دینی در تبیین این پدیده می‌توان به تحلیلی واقع‌بینانه رسید؟ به نظر می‌رسد که پاسخ منفی است؛ زیرا در این نوع تحلیل‌ها، نمی‌توان انگیزه‌های دینی و خیرخواهانه را که اساس تفاوت‌های رفتاری و اقتصادی این دو بیمارستان را تشکیل می‌دهند، نادیده گرفت.

نمی‌توان «رفتارهای اقتصادی» را بدون توجه به عناصر مؤثر بر آنها، از جمله ارزش‌ها، ملاحظات دینی و غیرمادی، مورد تحلیل قرار داد و انتظار داشت که به درک دقیقی از کارکردهای اقتصادی دست یابیم. به عبارت دیگر، اقتصاد اسلامی نمی‌تواند رفتارهای اقتصادی را که فاقد ارزش‌های اخلاقی و دینی هستند، به‌عنوان رفتارهای واقع‌نما و معتبر بپذیرد. در اقتصاد اسلامی، انسان به‌عنوان موجودی با موازین ارزشی و دینی، همواره تحت تأثیر این اصول در عرصه‌های اقتصادی خود قرار دارد. بنابراین، برخورداری از رفتارهای اقتصادی عاری از ارزش‌ها در این چارچوب تقریباً غیرممکن است، و به این ترتیب، اقتصاد اسلامی در تضاد مفهومی با اقتصاد جریان اصلی قرار می‌گیرد.

انتهای پیام/

ممکن است شما دوست داشته باشید
پیام بگذارید